اعتراف میکنم وقتی برای نخستینبار شنیدم کریستوفر نولان میخواهد فیلمی دربارۀ جی رابرت اوپنهایمر (فیزیکدانی که آزمایشی را برای ساخت اولین بمب اتمی بهعنوان بخشی از پروژه منهتن رهبری میکرد) بسازد، به چنین خبری شک داشتم. نولان استاد آفرینش است و اینبار بهنظر میرسید فرصت و فضای چندانی برای خلق نداشته باشد. این فیلم یکی از مستندترین دورههای تاریخ قرن بیستم آمریکا را روایت میکند و تابهحال کتابها، فیلمها و سریالهای تلویزیونی بسیاری دربارۀ مسابقهای برای دستیابی به بمب با کیفیتهای متفاوت پخش شده است.
در این مقاله از مجله هنری اهل سینما قرار است به تحلیل فیلم اوپنهایمر بپردازیم. ما در این نقد قصد داریم نکات فیلم اوپنهایمر را بهتفصیل بررسی کنیم تا دریابیم چرا این فیلم توانست در عین مستندسازی نظر منتقدان و تماشاگران عام را جلب کند. جنبههایی که پا را فراتر از یک روایت ساده گذاشته و تبدیل به اثری خلاقانه و هنری مانند سایر فیلمهای نولان شدهاند.
آنچه در نقد پیشرو میخوانید...
نقد فیلم Oppenheimer را با تماشای یکی از دو تیزر پخششده که نگاهی اجمالی به زندگی اوپنهایمر دارد ادامه میدهیم.
در معرفی فیلم Oppenheimer نکات ارزشمندی وجود دارد. مهمترین بخش آن به رویدادهای جنگ جهانی برمیگردد. در طول جنگ جهانی دوم، سپهبد لزلی گرووز جونیور فیزیکدانی به نام جی رابرت اوپنهایمر را برای کار روی پروژه فوقسری منهتن منصوب میکند. اوپنهایمر و گروهی از دانشمندان سالها زندگی خود را صرف طراحی و گسترش بمب اتمی میکنند.
در 16 ژوئیه سال 1945 هنگامی که نخستین بمب اتمی در آسمان هیروشیما رها شد، آزمایشها به ثمر نشست و مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر داد. ما در فیلم اوپنهایمر زندگی این فیزیکدان را از دوران دانشگاه تا بعد از جنگ جهانی دوم میبینیم. شهرتی که او را درگیر دسیسههای سیاسی کرد.
بد نیست نقد فیلم اوپنهایمر را با دیدن معروفترین سکانس این اثر و لحظۀ انفجار ترینیتی آغاز کنیم.
صحنه انفجار آزمایشی در لوسالاموس
معرفی فیلم اوپنهایمر؛ یک فیلم در کانال تاریخی با ویرایش فانتزی
نیاز نیست دنبال نقطهعطف یا حتی سرنخی برای گشودن گره داستان بگردید. از صحنه آغازین تکلیف روشن است؛ همگی منتظر انفجار بزرگ هستیم. اوپنهایمر بر اساس فیلم پرومتئوس آمریکایی، برنده جایزه پولیتزر در سال 2005 (که تماشای این اثر سینمایی را بهشدت پیشنهاد میکنیم) ساخته شده است.
در نقد فیلم خارجی اوپنهایمر باید بگوییم که تریلرها بهطور قابلتوجهی بر درام پیرامون تولد بمب اتمی منتهی به آزمایش ترینیتی تمرکز داشتند و انتظار ما را دربارۀ اینکه فیلم کاملاً از کتاب پیروی کند و شامل سقوط بعدی اوپنهایمر باشد برآورده میکند. درواقع، بخش بعدی و تاریکتر زندگی اوپنهایمر دریچهای را فراهم میکند که موفقیتهای قبلی او در فیلم از طریق آن ظاهر میشود.
در ادامۀ نقد فیلم اوپنهایمر باید بگوییم که این فیلم، اثری مستند نیست و نویسندگان برداشت آزادی از روند آشنایی دانشمندان، ساخت بمب اتمی و پیامدهای آن داشتهاند. گفتوگوی قدرتمند پایانی میان اوپنهایمر و آلبرت اینشتین (تام کانتی) که به تجربۀ آنها در گذشته اشاره میکند، کاملاً تخیلی است. فیزیک، نکتۀ محوری فیلم نیست؛ چراکه از نظر موضوعی، نولان به کاوش در مسائل قدرت، سیاست، میهنپرستی و پارادوکسهای درونی شخصی بسیار علاقهمند است. بااینحال، این فیلم بهسادگی دنیای فیزیک و فیزیکدانان را به تصویر میکشد. بهطورقطع طرفداران فیزیک باید از انتخاب چهرههای برجستۀ گوناگون که تصاویر کوتاه بهیادماندنی را از فیزیکدانان میسازند لذت ببرند.
نمایی از کیلین مورفی، کریستوفر نولان و عوامل تولید در پشتصحنه فیلم اوپنهایمر
داستان فیلم اوپنهایمر؛ زندگینامهای متزلزل در دستان کریستوفر نولان یا یک دستاورد بزرگ
در تحلیل فیلم اوپنهایمر باید این فیلم را یک قطعۀ دورهای متراکم و پیچیده دانست که در انبوهی از خطوط زمانی پخش میشود. این درام دادگاه، روابط عاشقانه، تجلیات آزمایشگاهی و رگههای شخصیتی آشکار و پنهان در سالن سخنرانی را به یکدیگر میپیوندد؛ اما شاید بیشازهمۀ اینها باید پرسید اوپنهایمر کیست؟
اوپنهایمر بهترین هیولا در فیلمهای نولان است. اوپنهایمر (با بازی کیلین مورفی) یک فرانکنشتاین عصر اتمی است؛ مردی که اسیر امکانات بیحدوحصر دانش شده است و خیلی دیر متوجه میشود خلقتش ظرفیت نامحدودی برای ویرانی دارد. بااینحال، در پایان هیولای این داستان اختراع اوپنهایمر نیست؛ اشتهای ویرانگری است که در بشر ایجاد میکند. این اشتها بهطور اجتنابناپذیری در چهرۀ پوچ و خالی از احساس اوپنهایمر در حین پیش رفتن فیلم به نمایش درمیآید.
هیچ کارگردانی بهاندازۀ نولان از چشمان تراشه یخی، سرد و بیتفاوت کیلین مورفی برای ایفای نقشهایش استفاده نکرده است. فیزیک بدنی مورفی یکی از قویترین سلاحهایی است که فیلم در اختیار دارد. او بهطور غیرممکنی نحیف به نظر میرسد؛ ایدهای تئوریک از یک مرد در مقابل پایداریهای قاطع شخصیتهای نظامی که در کنارش کار میکند. برای مثال لزلی گرووز (با بازی مت دیمون) خوشبین و محکم با مشتی گرهکرده بهدنبال چیزی برای مشت زدن است.
مورفی حتی از نظر چهره نیز شباهت بسیاری به اوپنهایمر دارد و بهترین انتخاب برای این نقش است. در تصویر پایین، شباهت چهرۀ کیلین مورفی را با جی. رابرت اوپنهایمر میبینیم.
شباهت چهرۀ کیلین مورفی به جی. رابرت اوپنهایمر
کیلین مورفی بهعنوان «پدر بمب اتمی» فرانکنشتاین قرن بیستمی است که خلقت فاجعهبارش در درام گستردۀ نولان درگیر خطوط زمانی میشود. رفتوآمد در زمان که مؤلفه و مشخصۀ کارهای نولان است در این اثر نیز به چشم میخورد. ما هرگز نمیتوانیم نولانی بدون حرکت در زمان تصور کنیم؛ حتی در یک مستند تاریخی.
در نقد فیلم اوپنهایمر بهعنوان یک فیلم بیوگرافی، از جی رابرت اوپنهایمر ـ فیزیکدان نظری ـ نام برده میشود، اما «زندگینامه» کلمۀ کوچکی به نظر میرسد تا بتواند جاهطلبی و گسترۀ جدیدترین و فوقالعادهترین فیلم کریستوفر نولان را در بر گیرد. برخلاف بسیاری از آثار پیشین نولان که نوآوری بنیادینی در خلق داستان و طرح اصلی داشتند، اینبار کریستوفر نولان خلاقیت خود را نه در طرح که در روایت آشکار کرده است.
بررسی فیلم اوپنهایمر؛ موفقیتی دیگر برای نولان با کمک مورفی
نولان بازیگران شگفتانگیزی را در این اثر سینمایی بهکار گرفته و این امتیاز فیلم اوپنهایمر است. «دیوید کرامهولتز» در نقش رابی تقریباً قابلتشخیص نیست. بازی «بنی سفدی» در نقش ادوارد تلر که بهشدت با اوپنهایمر دربارۀ بمب هیدروژنی مخالف است و درنهایت در جلسات امنیتی به او خیانت میکند، عالی است. «امیلی بلانت» در نقش نسبتاً کوچکِ کیتی اوپنهایمر میدرخشد. او از افسردگی رنج میبرد و رابطۀ ناپایداری با شوهر خیانتکارش دارد، اما بهشدت به او وفادار میماند.
هنگامی که اوپنهایمر در سال 1963 جایزه انریکو فرمی را دریافت کرد، کیتی از دادن دست با تلر امتناع کرد. درنهایت، فیلم اوپنهایمر متعلق به مورفی و داونی جونیور است که هردو تماشایی و جذاب بازی کردند و شایستۀ جایزه اسکار هستند. تضاد بین این شخصیت مسلماً قلب تپنده فیلم است.
در یک نما، اوپنهایمر را میبینیم که دستهای از کتابها را به کلاس درس جدید میبرد و به نظر میرسد که او زیر بار دانش انباشتهاش خم میشود. در زمانهای دیگر او آرام و مانند افراد مصرفکننده شیشه است؛ بهنحویکه از منیتهای تکاندهنده دور شده است.
نمایی از کیلین مورفی و بنی سفدی در فیلم اوپنهایمر
چه کسانی توانستند اولدمن بزرگ را با آن تغییر چهره بشناسند؟ بازیگری که کمکم تبدیل به عضو ثابت آثار نولان شده است. شاید باید گفت بازی در کار نولان حتی در نقش کوچک افتخاری است که هر بازیگری دوست دارد نصیبش بشود. پرزیدنت ترومن زمانی که اوپنهایمر بعد از جنگ با او ملاقات و اعتراف میکند که دستانش خونی است، اوپنهایمر را یک «بچهننه» خطاب کرد (البته نه در پیش او). اوپنهایمر هرگز آشکارا از نقش خود در ساخت بمبی که بین 100هزار تا 200هزار نفر بر اثر آن کشته شدند ابراز پشیمانی نکرد.
همانطور که در فیلم میبینیم، جمله معروف اوپنهایمر این بود: «بهتر است انداختن اولین سلاح هستهای آنقدر وحشتناک باشد که هیچکس نخواهد دوباره از آن استفاده کند.» شاید بهتر بود برای معرفی فیلم اوپنهایمر نیز از این جمله استفاده میشد. کیلین مورفی با وجود همکاریهای پیشین با نولان در فیلمهای بتمن و اینسپشن، اینبار رفاقت را تمام کرد و در خدمت دوست دیرین خود درخشید.
نمایی از کیلین مورفی در فیلم اوپنهایمر
نقد فیلم اوپنهایمر نولان؛ یک شعر خالص بصری
در نقد فیلم Oppenheimer نیازی نیست متعصبانه برخورد کنید. نولان با اوپنهایمر پرترهای منحصربهفرد، بیتفاوت و ظریف از مرد مرموز و پیچیدهای که پروژه منهتن را رهبری کرد و با سیاست «طعمهای سرخ» دوران مککارتی در تضاد بود، به ما هدیه داد. از دیدگاه فنی این اثر یک فیلم بیوگرافی است، اما مانند آن معرفی نمیشود. بیشتر شبیه این است که نولان بادقت رشتههای گوناگونی را که در زندگی اوپنهایمر میگذرد انتخاب کرد و آنها را در یک ملیله با بافتی غنی که بهنوعی فراتر از مواد خام است میپیوندد؛ نتیجهاش نیز شعر تصویری ناب است.
اوپنهایمر در مدتزمان سه ساعت با صحنههای بسیاری که شامل گروهی از مردان سفیدپوستی است که دربارۀ فیزیک و استراتژی دفاعی صحبت میکنند نقطه مقابل چیزی است که معمولاً سرگرمی تابستانی نامیده میشود (فیلمهای که در تابستان برای فروش بیشتر اکران میشوند). بااینحال، مهارت نولان در گفتن داستان بهحدی است که به نظر میرسد کسی خسته نمیشود. هستند آثاری که باوجود سرگرمکننده بودن، معانی پنهان یا ضمنی متعددی دارند که در نقد سریال سرگذشت ندیمه میتوان نمونهای از آن را خواند.
زمینههای رنگی یا سیاهوسفیدی که در بررسی فیلم Oppenheimer در هر صفحه میبینیم یک نشانه است و به ما میگوید هماکنون در کدام خط زمانی هستیم و برخلاف تصور آغازین، باز هم در زمان جابهجا میشویم. بینشها دربارۀ حرفۀ اولیۀ آکادمیک درخشان اوپنهایمر با خلاصهای از یک جلسه استماع تأییدیه امنیتی تحقیرآمیز بعدی که تمام جنبههای زندگی او را مورد بررسی قرار داد بریده میشود.
توسعه بمب ـ بهاصطلاح پروژه منهتن ـ با یک جلسه استماع دیگر و اینبار در سنا قطع میشود تا مشخص شود آیا لوئیس استراوس همکار سابق اوپنهایمر (با بازی درخشان رابرت داونی جونیور) باید در سمت دولت فدرال منصوب شود یا خیر. این یک توری گرهدار از یک ساختار است. زمان در اوپنهایمر کاملاً خطی نیست و در لحظات متعددی جابهجایی در زمان رخ میدهد؛ بهویژه در صحنۀ رویارویی اوپنهایمر با آلبرت انیشتین. صحنهای که باوجود نمایش در اوایل فیلم، از بقیه بخشها جدا نشده است و در پایان به آن برمیگردیم.
فیلمهای نولان اغلب برای بازگشایی کامل نیاز به چند بار تماشا دارند. اگرچه فیلم اوپنهایمر فاکتورهای گیجکننده مانند فیلم تنت را ندارد، از این قاعده مستثنا نیست.
نمایی از رابرت داونی جونیور در فیلم اوپنهایمر
اوپنهایمر؛ جریانی بیامان از فیلمهای غمانگیز و نیازمند واکنش زنجیرهای روایی
در نقد فیلم اوپنهایمر دو خط داستانی اساسی دیده میشود و فیلم بین آنها بهکرات در رفتوآمد است. نولان کارگردانی نیست که به جدول ترتیب زمانی پایبند باشد. بخشهای شکافت و صحنههایی که اوپنهایمر (کیلین مورفی) را در سالهای ابتدایی تحصیلات تکمیلی و استاد کالج میبینیم و تلاشهای رهبرانه او در پروژه منهتن که با آزمون ترینیتی به اوج خود رسید بهصورت رنگی فیلمبرداری شده است. پیروزی و عذاب همزمان او در پی حادثۀ هیروشیما و ناکازاکی و از دست دادن مجوز امنیتی او تا حد بسیاری به دلیل ارتباطات اولیۀ کمونیستی و مخالفت صریح او با ساخت بمب هیدروژنی است.
برخی مشکلات نیز در اوپنهایمر وجود دارد؛ ازجمله برخورد سطحی با شخصیتهای زن. فلورانس پیو در نقش معشوقه اوپنهایمر خودکشی میکند و امیلی بلانت بهعنوان همسر جی رابرت (کیتی اوپنهایمر) دو ساعت اول را با چنگ زدن به مارتینی روی لبه قاب میگذراند. بااینحال، او چند لحظه بعد ادعای فوقالعادهای میکند؛ یک صحنه بازجویی پوستهپوسته. یک تابش خیرهکننده بیکلام که همۀ رابطه سرد و خصومتآمیز او را با یک همکار بیوفا نشان میدهد. یکی از طنازانهترین صحنهها که شاید موردپسند فمینیستهای بیننده نباشد، گلایه کیتی از نبود آشپزخانه در خانههای نوساز پروژه است.
نقد های فیلم اوپنهایمر این اثر را یک دستاورد بزرگ میدانند. جای تعجب نیست که با توجه به ترجیح نولان برای فیلمبرداری با دوربین Imax 70 میلیمتری، تصویر جزئیات ژرفی دارد و میتوانید در آن غرق شوید. صحنههایی از خطنوشتههای خشمگین روی تختهسیاه نمایانگر نبوغ سینمایی نولان است و لحظات انتزاعی را میسازد؛ انگار مخاطب وارد قلب خود اتم میشود و این موضوع مبتکرانه امتیاز مثبتی برای تازهترین اثر سینمایی کریستوفر نولان محسوب میشود.
موسیقی بخش اصلی و تأثیرگذار فیلم است. اوپنهایمر فیلمی محسوب میشود که در آن وحشتهای جنگ نمایش داده نمیشود، بلکه بهطور اجتنابناپذیری از طریق آنچه میشنویم منتقل میشود. موسیقیِ «لودویگ گورانسون» استادانه و بینظیر و مطمئناً یکی از بهترینهای سال است.
یک موتیف تکرارشونده (همانند آنچه «هانس زیمرمن» در فیلم بینستارهای و بازی با ریتم ثانیهها انجام داد) در زمینه صوتی وجود دارد و اوج آن در کوبیدن پاهاست؛ این کوبیدن اشارهای به لحظۀ پیروزی و شکوه دارد و نقطه اوجی برای حرفه اوپنهایمر محسوب میشود.
وقتی توان کشتار بمب اتمی مشخص شد، هر بار استفاده از این سلاح کشتار دستهجمعی ترسی تازه به جان اوپنهایمر میانداخت. صحنۀ فراموشنشدنی همزمانی تشویق اعضای پروژه منتهن و صدای کوبیدن پا بر سکوها با تصاویر دلخراش پیکرهای سوختۀ زنان و کودکان به دلیل انفجار اتمی عمق فاجعه را بیشتر نمایان میکند. اوپنهایمر تصاویر جنازههای سوختۀ زنان و کودکان با صورتهای درهم و بدون چشم را بارها در خیالش میدید.
در نقد و بررسی فیلمOppenheimer باید بگوییم که این اثر نولان از فیلمهای پیشین او دستکمی ندارد. با وجود مستندوار بودن و بر پایۀ واقعیت ساخته شدن این فیلم، همچنان نیازمند تکرار در تماشاست. حجم گسترده و متراکم اطلاعات که باسرعت از پس هم میگذرند، راهی برای تکرار و مکث باقی نمیگذارند؛ البته این امکان در نسخۀ DVD فراهم شده است. نولان به بیش از سه ساعت زمان برای بازگویی این داستان دقیق و پیچیده نیاز دارد. بازیگری که خوب با این سرعت هماهنگ شده، کیلین مورفی است که پیشتر در پیکی بلایندرز با ریتم تند و خشن بهزیبایی درخشید.
نخستین رویارویی اوپنهایمر با اینشتین (البته در فیلم) آمیزهای از طنز و تراژدی است، بر باد رفتن کلاه اینشتین و اینکه کودکانه در پی آن میدود و درعینحال ایستادگی اوپنهایمر کنایهای است از آنچه هرکدام در مسیر زندگی خود برگزیدهاند. دورتر از ایندو استراس ایستاده که گنگ و مبهم در حال تماشا است تا شاید نصیبی از این تضاد ببرد. شاید معصومترین شخصیت در میان سیاستبازیها، جنگ و رقابت بر سر ساخت نیرومندترین ویرانکننده، آلبرت اینشتین باشد؛ پیرمردی که بیشتر به یک روستایی بیخبر از جهان میماند تا مبدأ این آشوب.
نمایی از رامی مالک و رابرت داونی جونیور در فیلم اوپنهایمر
نقد فیلم Oppenheimer؛ درام مرگ
معشوقۀ اوپنهایمر، ژان تاتلاک (با بازی فلورانس پیو) خودکشی میکند اما یک تئوری توطئه ترور وجود دارد مبنیبر اینکه او کشته و خودکشی او صحنهسازی شده؛ موضوعی که بهنحوی گذرا در فیلم به آن اشاره شده است. از نقاط استثنا در نقد و بررسی فیلم اوپنهایمر باید به وجود چند صحنۀ برهنگی اشاره کنیم که باز هم با اصول و شیوۀ فیلمهای قبلی نولان متفاوت است.
جابهجایی در زمان بهحدی میرسد که واپسین معاشقه اوپنهایمر با جین تاتلاک با صحنه بازرسی ترکیب میشود؛ تضادی از تنش در محیطی رسمی با آرمیدگی در محیطی غیررسمی. در این اثر سینمایی اینگونه صحنهها بادقت مدیریت میشوند و بیدلیل بهکار نرفتهاند؛ بهویژه صحنه ارتباط پس از ازدواج و در هنگام ساخت بمب که در آن این زوج بهسادگی بهصورت برهنه نشستهاند و گفتوگوی بینشان بهشدت صمیمی است.
دیالوگها در بازجویی خصمانه و دشمنگونه از اوپنهایمر در جلسات امنیتی تقریباً کلمهبهکلمه از رونوشتهای رسمی و اصلی گرفته شد و بازیگران برجستۀ نولان به دراماتیکترین شکلممکن این دیالوگها را به زبان آوردند. یکی از قدرتمندترین صحنهها شهادت فیزیکدان دیوید هیل (با بازی رامی مالک) در جلسه تأیید سنا استراوس بهعنوان وزیر بازرگانی آیزنهاور است. نولان در نوشتن این اثر دقت تاریخی قابلتوجهی به خرج داد و اوپنهایمر را بدون بازگویی صرف از حقایق، انبوهی از جزئیات دورریختنی و شخصیتهای تدارکاتی ساخت.
برای نمونه، حقیقتِ اینکه آیا اوپنهایمر جوان واقعاً سیانید را به سیب یکی از استادانش به نام پاتریک بلکت، فیزیکدان آینده و برنده جایزه نوبل، تزریق کرده است یا خیر یکی از موضوعات موردبحث مورخان محسوب میشود و فقط برای این فیلم طراحی نشده است. ناگفته نماند که تضاد میان نگاه مورخان و آنچه در فیلمها نمایان میشود کم نیست؛ ازجمله مطالبی که در نقد فیلم سیصدبهتفصیل بیان کردیم.
نمایی از کیلین مورفی و فلورانس پیو در فیلم اوپنهایمر
فراوانی دیالوگها، فشردگی مطالب و بازگویی اصول فیزیکی، سیاسی و تاریخی بیننده را ملزم به تماشای نسخه دوبلهشده یا زیرنویس فارسی میکند؛ مگر فردی که مسلط به زبان فیلم باشد تا بدون صدای دوم جزئیات فیلم را درک کند. البته شاید برخی انتظار توضیح بیشتر در خصوص چگونگی ساخت و کارکرد بمب با شکافت اتمی را داشته باشند یا احتمالاً اوپنهایمر را با کلاس درس فیزیک کوانتوم اشتباه بگیرند، ولی با چنین نیتی دنبال دانلود فیلم اوپنهایمر و یادداشتبرداری از این اثر نباشید.
حتی مطالب علمی در این فیلم باسرعت و تلخیص بیان شدهاند که بهسادگی قابلفهم برای بینندۀ عادی نیست، اما موضوعات دیگری همچون بحثهای سیاسی و تنشهای همیشگی بینحزبی در مجالس ایالات متحده و افشای مطالب و دستهای پشتپرده صحنههای جذابی را خلق کرده است.
در پایان تحلیل فیلم Oppenheimer باید خاطرنشان کنیم که آخرین ساختۀ کریستوفر نولان برخلاف نام، پوستر و داستان کلی، انسانیتر از آنچه نشان میدهد ساخته شده است. نولان اینبار هم به زبان اشاره و در پستو، ارزشمندی انسانیت و مواجهه فرد با نتیجۀ اعمالش را تشریح میکند. موضوعی که شاید بسیاری از کارگردانان آن را به شعار کلیشهای تبدیل میکردند ولی نولان از این سوژه فیلمی سهساعته ساخت که با نگاه عمیق و انتقادی قابلدرک است.
هرچند شاید منتقدان از نپرداختن بیشتر به پیامدهای این اتم ویرانگر به نولان خرده بگیرند، اما در هر صورت نولان استاد تصویر محسوب میشود. تصاویر او گویاست و با همۀ جزئیات هیچچیز را از قلم نمیاندازد؛ حتی جنبش ذرات اتم را. او که در آثار پیشین خود از برترین امکانات فیلمبرداری بهره برده بود، اینبار ضمن ترسیم بیابانهای پهناور نوادا در قاب پرده به عمق ذره نیز وارد شد.
فیلم اوپنهایمر با بازی درخشان کیلین مورفی
کریستوفر نولان عظیمترین و بالغترین فیلم خود را ساخت
در این مقاله از مجله هنری اهل سینما به نقد فیلم اوپنهایمر پرداختیم. این فیلم نهتنها بهعنوان تازهترین اثر کریستوفر نولان ـ کارگردان برجسته و خوشذوق ـ که بهعنوان مستندی از زندگی یکی از تأثیرگذارترین مردان سدۀ اخیر، رابرت اوپنهایمر، فیلمی ارزشمند بهشمار میرود.
همدلی و درک روانشناختی رابرت جی اوپنهایمر که در آغاز به امید کشفی نو، فراگیر و استادانه به بررسی نظریه شکافت اتم میپردازد روند پرتنشی را در پیش دارد. در ادامه به امید پذیرش در دولتی که پیشتر با تهدید و ارعاب سیاسی از آن رانده شده بود به همکاری پاسخ مثبت میدهد؛ ولی درنهایت با فرجامی بد مواجه میشود. اوج و سقوطی که شاید در تاریخ کسی بهجز او تجربه نکرده است و احتمالاً تا هنگام ساخت ابزاری ویرانگرتر از این بمب تا ابد این جایگاه از آن او باقی بماند.
در آغازین ساعت 26 آوریل سال 1986، مهندس ارشد نیروگاه اتمی چرنوبیل تحت فشار مقامات بالادستی تصمیم میگیرد آزمایشی ایمنی در راکتور شمارۀ 4 نیروگاه انجام دهد؛ اما این آزمایش تبدیل به فاجعۀ جهانی و مایۀ ناامنی منطقه میشود.
فیلم جوکر: جنون مشترک به کارگردانی تاد فیلیپس دنبالهای است که مخاطبان و منتقدان انتظار بسیار بالایی از آن داشتند؛ اما آیا این دنباله همان تأثیرگذاری روانشناختی و اجتماعی فیلم اول را حفظ کرده است؟
«هیولا» شانزدهمین فیلم هیروکازو کورئیدا کارگردان ژاپنی است که در جشنوارۀ فیلم کن نمایش داده شد و توانست جایزۀ بهترین فیلمنامه را از آن خود کند. کورئیدا با فیلم دزدان فروشگاه موفق به دریافت نخل طلای کن شده بود.
در این مقاله از مجله هنری اهل سینما به نقد انیمه جوجوتسو کایسن با ذکر نکات مثبت و منفیاش میپردازیم و لایههای مکتب پستمدرنیسم را در قسمتهای مختلف این انیمه بررسی میکنیم.
سریال بریکینگ بد (Breaking Bad) یکی از محبوبترین و موفقترین سریالهای تلویزیونی تاریخ محسوب میشود که توانسته است مخاطبان بسیاری را به خود جذب کند. در این مطلب به معرفی کامل سریال بریکینگ بد میپردازیم.
فیلم مثلث غم داستان زوج مدلی را روایت میکند که به سفر دریایی لوکسی میروند اما وقتی اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میدهد، سفرشان به کابوسی از بقا تبدیل میشود و روابط اجتماعی و طبقاتی آنها به چالش کشیده میشود.
یک تحلیل کامل، عمیق و متفکرانه
متشکرم از نظرت دوست عزیز
man aasheghe nolanam. mage mishe filmasho dust nadasht
:)))
درسته دوست عزیز. فیلمای نولان یه چیز دیگهست