
لیست فیلم های ترسناک ۲۰۲۵ را اینجا ببینید؛ در این مطلب مهمترین دنبالهها، بازسازیها و آثار جدید ژانر وحشت را برای اکران 2025 معرفی کردهایم.
«پیرپسر» به کارگردانی اکتای براهنی یکی از آن فیلمهایی است که از همان دقایق ابتدایی خودش را اثری متفاوت، تلخ و ساختارشکن نشان میدهد. با ترکیبی از بازیگران مطرح سینما همچون حسن پورشیرازی، لیلا حاتمی و حامد بهداد، طراحی صحنهای چشمنواز، موضوعی ملتهب و بهروز و فیلمبرداری چشمگیر بهخصوص در پایانبندی همهچیز برای اثری تأثیرگذار مهیاست. اما آیا پیرپسر به همان اندازه که سعی میکند عمیق، اجتماعی و روانشناسانه باشد در عمل نیز موفق است؟ آیا فیلمنامه بار ایدهاش را بهدرستی بهدوش میکشد؟
در نقد فیلم پیر پسر اکتای براهنی به بررسی بازیها، کارگردانی، طراحی صحنه، فیلمنامه و ویژگیهای شاخص این فیلم با نگاهی بیطرف، دقیق و جزئینگر میپردازیم.
نویسنده
در این نقد، مضمون اصلی و بسیاری از بخشهای مهم فیلم پیرپسر بهطور کامل افشا میشود. اگر فیلم را ندیدهاید و دوست ندارید موضوع فیلم را متوجه شوید، خواندن این نقد را به شما توصیه نمیکنیم.
«پیرپسر» درام روانشناختی و خانوادگی است و داستان پدری مستبد و معتاد را روایت میکند که همراه با دو پسرش در خانهای قدیمی در تهران زندگی میکنند. تنشهای پنهان، خاطرات سرکوبشده و کشمکش قدرت در این خانواده آرامآرام به بحرانی عمیق تبدیل میشود. ورود زنی به زندگی این خانواده، گذشته و رازهای مدفون و سربهمهر را افشا میکند و مسیر سرنوشت آنها را تغییر میدهد.
فیلم با فضایی سنگین، بازیهای درخشان و روایتی نسبتاً جذاب به سراغ مفاهیمی همچون خشونت، اقتدار پدرسالارانه و تقابل نسلها میرود.
نقد فیلم سینمایی پیر پسر را از فیلمنامه آن آغاز میکنیم. فیلمنامهٔ پیرپسر ایدهٔ جسورانه و نسبتاً نویی در سینمای ایران دارد. پرداختن به روابط معیوب خانوادگی، پدرسالاری سمی، خشونت خانگی و تروماهای نسلی همگی از جمله موضوعاتیاند که ظرفیت خلق اثری ماندگار و تأثیرگذار را دارند. با این حال ضعفهایی در پرداخت، منطق دراماتیک و دیالوگنویسی باعث شده اثری متوسط باشد. پیرپسر مانند بسیاری از فیلمهای ایرانی از فیلمنامهاش شکست نخورده است اما آنقدر قدرتمند نیست که در ذهن مخاطب ماندگار شود.
در سطح ایده فیلم پیرپسر قدرت بسیاری دارد. ساختار اصلی داستان – پدری معتاد، سلطهگر و ویرانگر که خانه را به میدان جنگ روانی تبدیل کرده و فرزندان را در تلهای از خشم، وابستگی و انفعال نگاه داشته است – ظرفیت آن را دارد که به درام روانشناختی قوی، نفسگیر و حتی تکاندهنده تبدیل شود. اما فیلمنامه در اجرا از پس پرداخت درست این ایده برنمیآید. مثلاً رابطۀ میان پدر (غلام) و پسر کوچکتر (با بازی محمد ولیزادگان) بسیار سطحی است. ما نمیفهمیم چرا این پسر با وجود خشم عمیق درونی در لحظههای بحرانی بهشدت منفعل است و حتی گاه از پدر دفاع میکند. این رابطه میتوانست پیچیده و چندلایه باشد، اما در عمل بیشتر به تیپ روانی بدون عمق تبدیل شده است.
همچنین رابطهٔ عاطفی میان رعنا (با بازی لیلا حاتمی) و پسر کوچکتر به نام محسن (با بازی حامد بهداد) ناگهانی و بدون زمینهچینی دراماتیک رشد میکند. در ابتدا آنها تقریباً هیچ ارتباطی ندارند و در کمتر از چند صحنه به نقطهای میرسند که رعنا در برابر پدر طرف پسرش را میگیرد. این گذار سریع و بیمنطق باعث میشود مخاطب رابطهٔ آنها باور نکند. فیلم 3 ساعت و 15 دقیقه (190 دقیقه) وقت داشت تا به این رابطه و چراییاش عمق دهد، اما متأسفانه ما ناگهان وارد جهان عاشقانۀ محسن و رعنا شدیم. حتی نقطهٔ اوج درام – لحظهٔ تقابل نهایی پسرها با پدر – بدون پیشزمینهٔ روانی کافی اجرا میشود. ما هیچگاه به نقطهٔ جوش احساسی پسرها نمیرسیم و آن انفجار پایانی بیشتر شبیه اجبار دراماتیک است تا نتیجهٔ طبیعی از روند داستان.
فیلمنامه برپایۀ ایدهای هوشمندانه بنا شده است: مردی قدرتمند که در حال افول است و پسرانی که در پی رهایی از سایهٔ او هستند. در دل این روایت لایههایی از نقد اجتماعی، بررسی روانشناسی نسلها و بازنمایی خشونت ساختاری را میبینیم اما فیلمنامه، بهویژه در بخش میانی، تمرکز اصلیاش را از دست میدهد. نویسنده بهجای عمیقتر کردن و چفتوبستدار کردن فیلمنامه و روابط به متن اثر آب میبندد تا زمان فیلم اضافه شود. اگر فیلم بهجای 3 ساعت و 15 دقیقه تبدیل به 2 ساعت میشد ما چه صحنۀ مهمی را از دست میدادیم؟
سؤال مهم: پدر از کجا پول میآورد و چرا فقط به رعنا میدهد؟
در تمام طول فیلم، پدر به رعنا پول میدهد، آن هم نه یکبار، بلکه چند بار. اما هرگز فیلمنامهنویس به ما نمیگوید این پولها از کجا میآید؛ چراکه پدر آدمی تنپرور، خمار و بیکار است. در فیلم هیچ اشارهای به شغل، منبع درآمد یا حتی گذشتۀ کاری او نمیشود. او نهتنها توان تأمین مالی خودش را ندارد، بلکه ظاهراً هیچ دغدغهای هم برایش وجود ندارد.
از طرفی پسرها دائماً در مضیقهاند و التماس پول میکنند اما این پدر در کمال بیتفاوتی نهتنها چیزی به آنها نمیدهد، بلکه صرفاً روی رعنا سرمایهگذاری میکند. آیا این فقط بیدقتی در فیلمنامه است و واقعاً به ذهن فیلمنامهنویس نرسیده اینهمه پول ناگهان از کجای یک پدر آسوپاس میآید؟
اینگونه ابهامات فیلم را از سطح واقعگرایانهای که ادعایش را دارد دور و درونمایههای اجتماعیاش را کماثر میکند.
پیرپسر با انتخاب سوژهای جسورانه پا به یکی از حساسترین زخمهای جامعهٔ ایرانی گذاشته است: خشونت درونخانوادگی، پدرسالاری و سرکوب عاطفی. این فیلمِ باجسارت تصویری بیپرده از خانوادهای ازهمپاشیده ارائه میدهد که در آن پدر نهتنها نقش ستون خانه را ندارد، بلکه منبع اصلی فروپاشی است. در جامعهای که هنوز تابوهایی همچون خشونت خانگی، روابط سمی والدین و فرزندان، اعتیاد پدران و تروماهای دوران کودکی بهدرستی بازنمایی نمیشود، پیرپسر با نگاهی تلخ و بیرحم به درون خانهای مینگرد که از بیرون ممکن است عادی بهنظر برسد. در نقد فیلم پیر پسر اکتای براهنی کملطفی است اگر نگوییم انتخاب چنین تمی در فضای بسته و محافظهکار سینمای ایران جسارتی تحسینبرانگیز دارد.
از سوی دیگر، نشان دادن رابطهای که در آن فرزندان علیرغم سن و توانایی همچنان اسیر ترس و سلطهٔ پدری بیمارند، پرده از واقعیتی برمیدارد که در بسیاری از خانوادههای ایرانی وجود دارد ولی بازگو نمیشود. جملههایی مثل «او پدر ماست» یا «کاریش نمیشه کرد» در فیلم فقط دیالوگ نیستند، بلکه پژواکی از ترسی جمعیاند که هنوز در بسیاری از خانهها شنیده میشود.
با وجود نواقص اجرایی نمیتوان از جسارت نویسنده در انتخاب موضوع چشمپوشی کرد. پرداختن به خشونت خانگی، اعتیاد، سقوط پدرسالار، رابطهٔ بیمار بین نسلها، تلاش برای گسستن زنجیرهای وابستگی خانوادگی و نشان دادن موارد اروتیکی مانند بو کشیدن کفش زن همگی از موضوعاتیاند که در جامعهٔ امروز ایران مصداقهای فراوانی دارند و اغلب در سینما نادیده گرفته میشوند.
پیرپسر در اینجا موفق عمل کرده است. فیلم در عین آنکه بر بستر خانوادگی میگذرد، درواقع تصویری استعاری از جامعهایست که در آن نسلهای جدید هنوز در بند تروماها و خشونتهای گذشتهاند و برای رهایی یا باید تسلیم شوند یا قربانی بدهند.
در نقد های فیلم پیر پسر نظرات مختلفی دربارۀ پایانبندی فیلم وجود دارد. پایان فیلم جایی است که فیلمنامه باید حساب خود را با مخاطب تسویه کند. در پیرپسر پایانبندی از لحاظ تماتیک تلاش میکند پیام فیلم را بهروشنی برساند: هیچکس از خشونت پدرسالارانه سالم بیرون نمیآید، حتی اگر جسم پدر سقوط کند، سایهاش همچنان باقیست. اما مشکل آنجاست که این پایان از نظر اجرایی و روایی ضربهگیر لازم را ندارد.
کشمکش نهایی در خانهای خاموش و تاریک شکل میگیرد؛ پدر با خشم و نیرویی غیرقابلباور (در حالی که چند دقیقه قبل خمار و نیمهجان بوده)، فرزندان را میزند و ناکار میکند! پس از آن ضربهٔ نهایی از جایی میآید که بیشتر به تصمیم روایی شوکآور شباهت دارد تا کنشی متقاعدکننده. گرهگشایی نهایی که باید لحظهٔ درخشش درام باشد، بهواسطۀ نداشتن انسجام منطقی در چند سکانس پایانی قدرت خود را از دست میدهد. مخاطب نه احساس رهایی میکند و نه گسست؛ بلکه بیشتر با نوعی بلاتکلیفی از سالن بیرون میرود. البته نه آن بلاتکلیفی هنرمندانه، بلکه سردرگمیای ناشی از نقص در نوشتار. نه روند درام آنقدر منسجم بوده که پایان را منطقی جلوه دهد و نه شخصیتها آنقدر قوی طراحی شدهاند که پایان فیلم به آنها عمق بیشتری بدهد.
شاید اگر نویسنده از ابتدا روند افول پدر و جسارت تدریجی فرزندان را با پرداختی لایهمندتر و دقیقتر دنبال میکرد این پایان تأثیرگذارتر میشد؛ اما در نسخهای که روی پرده رفت پایان بیش از آنکه تلخ یا تکاندهنده باشد، صرفاً عجیب و غیرقابلباور است. البته در ادامۀ نقد فیلم پیر پسر به این نکته اشاره خواهیم کرد که پایانبندی این فیلم نقاط قوتی از لحاظ تکنیکی، فیلمبرداری، میزانسن، طراحی صحنه، بازیگری و کارگردانی دارد که غیرقابلانکار است.
اگرچه در پرداخت و لحن تفاوتهایی وجود دارد، اما شباهتهایی میان پیرپسر و فیلم برادران لیلا به کارگردانی سعید روستایی وجود دارد. هر دو فیلم بر حول محور پدرسالاری، سلطه، خشونت خانوادگی و گسستهای نسلی میچرخند. در هر دو فیلم پدر عنصری خودخواه، ناسالم و متلاشیکننده است و فرزندان درگیر انتخاب میان ترک او یا تبعیت کورکورانه از او هستند.
با این حال، تفاوت اساسی در لحن و فرم هردو فیلم وجود دارد. برادران لیلا بیشتر از منظری اجتماعی به مسئله میپردازد و در ساختار واقعگرای خود به کنشهای جمعی متکی است؛ در حالی که پیرپسر لحنی شخصیتر، روانشناختیتر و تاحدی سوررئالیستی دارد. این دو فیلم با اینکه به یک زخم نگاه میکنند، اما ابزار درمان متفاوتی انتخاب کردهاند.
یکی از مهمترین ایرادات فیلمنامه نداشتن انسجام در منطق قدرت بدنی شخصیتهاست. در سکانس پایانی که به نقطهٔ اوج تنش و درگیری میرسیم، پدر خانواده در وضعیت جسمی و روانی وخیمی قرار دارد؛ او بهوضوح خمار و ازدسترفته است. با این حال باز هم موفق میشود پسران جوان خود را از پا درآورد و آنها را تحت سلطه نگه دارد. این درحالی است که در سرتاسر فیلم تنزل جسمی و روانی او بهوضوح نمایش داده میشود و مخاطب انتظار دارد این ضعف بر سلطهاش سایه بیفکند.
این نداشتن توازن نه از دل ساختار شخصیتپردازی میآید، نه توجیه روانشناختی دارد؛ بلکه صرفاً ابزاری برای حفظ کشمکش تا لحظات پایانیست که در نهایت ضربهای به باورپذیری درام میزند. اگر پسرها چنان ناتواناند که در برابر پدری در مرز فروپاشی کاری از پیش نمیبرند، باید این ناتوانی در شخصیتپردازیشان نیز دیده میشد که تا این حد و اینقدر نمیشود.
یکی از مهمترین شاخصههای فیلم پیرپسر ترکیب متفاوت بازیگران آن است؛ از بازیگران باسابقهای همچون حسن پورشیرازی و لیلا حاتمی تا چهرههای تازهنفستری همچون محمد ولیزادگان. در کنار این بازیگران، حضور حامد بهداد بهعنوان یکی از نقشهای کلیدی حساسیت بازیها را دوچندان کرده است. با این حال، کیفیت بازیها در فیلم یکدست نیست و بهنوعی شاهد تقابل دو قطب هستیم: گروهی که موفق به خلق شخصیتهای باورپذیر شدهاند و گروهی که زیر بار فشار نقش از انتقال حس بازماندهاند.
در نقد فیلم پیر پسر هرچه از بازی شاهکار حسن پورشیرازی بگوییم کم گفتهایم. او در نقش پدر خانواده نمونهای درخشان از بازی درونی و مینیمالیستی ارائه میدهد؛ بازیای که نه با فریاد بلکه با مکث، نگاه و سکوت معنا پیدا میکند. او نهتنها ستون احساسی فیلم است، بلکه موفق میشود بدون شعار یا اغراق و حتی اضافهکاری و بازیهای اوراکت نقش پدر فرورفته در تروما و زخمهای گذشته را زنده کند. لحظاتی که فقط با نگاه یا طرز ایستادنش زلزلهای از اندوه را منتقل میکند، نمونهای از اوج هنر بازیگری او در سینمای درام است. بیشک حسن پورشیرازی با بازی در فیلم پیر پسر استانداردهای بازیگری را در سینمای ایران را جابهجا کرد.
بازی لیلا حاتمی در پیرپسر در ادامه همان سبک بازیهای کنترلشده، آرام و درونی اوست. او بهخوبی از کلیشۀ زنِ قربانی فاصله میگیرد و شخصیت زنانهای میسازد که در عین آسیبپذیری نوعی قدرت خاموش نیز دارد. از فرم بدن گرفته تا نحوۀ ادای دیالوگها، همهچیز نشاندهندۀ تسلط کامل بازیگر بر نقش است. البته شاید در برخی لحظات تکرار مدل اجرایی آشنا از سوی او کمی قابلپیشبینی باشد، اما این موضوع چیزی از کیفیت بازی او کم نمیکند.
محمد ولیزادگان در پیرپسر حضوری زنده دارد؛ چهرهاش توانایی انتقال حسهای شدید درونی را دارد و بازیاش در بسیاری از صحنهها باورپذیر است. اما چیزی که گاه او را از رئالیسم سینمایی دور میکند، بازماندهای از اکتهای تئاتری اواست. حرکتهای بدنی اغراقشده، تنفسهای پرتنش و گاهی اصرار بیش از حد بر دیالوگگویی پرطمطراق باعث میشود بخشی از صحنهها بیش از آنکه باورپذیری باشند، نمایشی جلوه کنند. با این حال، پتانسیل بالای او برای تبدیل شدن به بازیگری تأثیرگذار و ستاره در سینمای ایران غیرقابلانکار است، بهشرط آنکه مرز میان صحنه تئاتر و قاب سینما را دقیقتر بشناسد.
بازی حامد بهداد در پیرپسر یکی از ناامیدکنندهترین بخشهای فیلم است. در حالی که انتظار میرفت او با تجربه و انرژیاش یکی از نقشهای کلیدی فیلم را اجرا کند، در عمل نقش او تبدیل به یکی از نقاط ضعف روایت شده است. بازی او در این فیلم فاقد انسجام، ریتم و حس واقعی است. بسیاری از حسها یا حالات درونی او نه بهدرستی منتقل میشوند و نه حتی از منظر فرم اجرایی جذاباند. میمیک صورت اغراقشده، تنشهای بیمنطق و دیالوگگویی غیرواقعگرایانه باعث شده است بازی او بیش از آنکه همدلیبرانگیز باشد، تماشاگر را پس بزند. آنچه در این بازی گم شده، سادگی و صداقت است؛ دو مؤلفهای که پیشتر از بهداد دیده بودیم اما در فیلم پیر پسر نشانی از آن دیده نمیشود.
فیلم پیرپسر به کارگردانی اکتای براهنی ترکیبی از لحظاتی درخشان و بخشهایی پراکنده است؛ در واقع میتوان گفت با فیلمی طرف هستیم که از نظر میزانسن، ترکیببندی صحنه،و هدایت بازیگران هم نقاط قوت مشهود دارد و هم ضعفهایی که از انسجام اثر میکاهند.
در یکربع پایانی فیلم، کارگردانی بهوضوح منسجمتر، عمیقتر و تأثیرگذارتر میشود. قاببندیها دقیقاند، بازیگرها درست در موقعیتهای حسی خود قرار گرفتهاند و طراحی میزانسن بهگونهای است که تنش فضا را به تماشاگر منتقل میشود. بهعنوان مثال، در سکانس درگیری و قتل در خانه موقعیت قرارگیری شخصیتها نسبتبه دوربین کاملاً معنادار است: پدر در مرکز قاب با سایهای کشیده روی دیوار و فرزندان در حاشیه یا نیمهتاریکی. این ترکیببندی تصویری نهتنها خشونت صحنه را برجسته میکند، بلکه قدرت و تهدید را از نظر بصری منتقل میکند.
همچنین حرکت آهستهٔ دوربین از فضای بسته و بیروح خانه تا جایی که دوربین به حیاط و در خروجی میرسد نهتنها به روایت کمک میکند، بلکه تأثیر احساسی پایان فیلم را دوچندان میکند.
در بخشهایی از فیلم، کارگردان بهدرستی از سکوت و میزانسن بدون دیالوگ بهره میبرد تا معانی را منتقل کند. بهعنوان مثال، صحنهای که لیلا حاتمی تنها در خانه نشسته، صدای تلویزیون در پسزمینه شنیده میشود و دوربین با حرکتی آهسته از پشت سر او به پنجره نزدیک میشود، نماد تنهایی و بیپناهی شخصیت اوست، بدون نیاز به حتی یک کلمه دیالوگ. همچنین صحنههایی که پدر بدون حرف و فقط با نگاه کردن یا نفسنفس زدن حضور سلطهگر خود را اعمال میکند، از نظر میزانسن بسیار تأثیرگذارند. این لحظات نمایشگر قدرت خاموش کارگردان در خلق تعلیق با ابزار بصریاند.
در برخی نماهای کلیدی فیلم تقارن و ترکیببندیهای خاصی را میبینیم که بار مفهومی دارند. بهعنوان مثال، در صحنهای که فرزندان دور میز نشستهاند و پدر در رأس آن ایستاده یا نشسته است، کادر و قاببندی بهشدت یادآور ساختار پدرسالارانه و هژمونی قدرت در خانواده است. همچنین در صحنهٔ قتل پایانی، فرزندان در کنارههای کادر قرار دارند و پدر در مرکز با نور بیشتری روی صورتش. این ترکیببندی نهتنها از نظر بصری تأثیرگذار است، بلکه بهصورت استعاری نیز موقعیت شخصیتها را در خانواده نمایان میکند.
اکتای براهنی در بسیاری از صحنهها جسارت روایی خود را نشان میدهد. استفاده از فضاهای تنگ و تاریک برای القای خفگی روانی خانواده، انتخاب خانههایی با معماری سرد و بیروح و بهرهگیری از عناصر تکرارشونده مانند پله، در و آیینه نمونههایی از درک درست او از بیان سینمایی است.
نمونهٔ خوب دیگر صحنهٔ مواجههٔ رعنا (لیلا حاتمی) با حقیقت گذشتهٔ خانواده است: دوربین آرام به او نزدیک میشود، در حالی که صداها محو میشوند و فقط صدای تنفس او شنیده میشود. این سادگی و تمرکز باعث میشود یکی از درونیترین لحظات فیلم با کمترین ابزار بیشترین اثر را بگذارد.
با این حال، کارگردانی در برخی بخشهای فیلم دچار سردرگمی میشود و نوعی نداشتن انسجام در رویکرد بصری فیلم دیده میشود. برخی صحنهها بهشدت دراماتیزهاند، برخی دیگر بیشازحد سرد و دور؛ گویی فیلمساز میان فضای رئالیستی و نمایشی مدام نوسان دارد. مهمتر از آن هدایت بازیگرها نیز یکنواخت نیست. بهجز بازی حسن پورشیرازی و تا حدی لیلا حاتمی، برخی بازیها بیشازحد تئاتری یا تصنعیاند (همانطور که در مورد بازی حامد بهداد هم پیشتر اشاره شد). این مشکل در برخی لحظات بحرانی داستان باعث کاهش باورپذیری صحنه میشود.
بهعنوان نمونه، در صحنهای که پدر تهدید میکند فرزندش را خواهد کشت، نوع هدایت حسها و دیالوگها به شکلی اغراقشده میبینیم و حتی زوایای دوربین در خدمت القای خشونت نیستند؛ بلکه بیشتر دچار آشفتگیاند.
تأثیرپذیری از تارانتینو؛ الهام یا تقلید؟
نمیتوان از کارگردانی فیلم حرف زد و به شباهتهایی که با سینمای تارانتینو دارد اشاره نکرد؛ بهویژه در پایان فیلم. استفاده از خشونت ناگهانی، تغییر لحن سریع، حرکتهای دوربین و حتی بازی با ریتم تا حد بسیاری یادآور سبک تارانتینو هستند؛ اما پرسش اینجاست: آیا این تأثیرپذیری به نفع فیلم عمل کرده است؟
در یکربع پایانی، این عناصر تا حدی به کار آمدهاند و به فیلم هیجان تزریق کردهاند. اما در کلیت اثر، این ارجاعها بعضاً بدون بستر مناسب و گاهی تقلیدی جلوه میکنند. بهعنوان مثال، نماهای آهسته با نور قرمز و افکت صوتی تیز، که قرار است اوج خشونت را بسازند، اگرچه از نظر فرمی جذاباند، ولی در بستر روایی فیلم کمی تحمیلیاند.
یکی از نقاط قوت کارگردانی اکتای براهنی در نقد فیلم پیر پسر ایرانی، انتخاب و بهرهبرداری از فضاهای بسته، تاریک و پرجزئیاتی مانند خانهٔ پدر (خانه پورشیرازی) است. فضای خانه پر است از اشیای بیجان، نور ضعیف، رنگهای خنثی و خطوط شکسته. این میزانسن دقیق حس خفگی، کنترلگری و زوال تدریجی روانی اعضای خانواده را بهخوبی بازتاب میدهد؛ بهخصوص در سکانسهایی که در اتاق نشیمن یا راهروی باریک خانه میگذرد، شخصیتها مدام در قفس بصری قرار میگیرند: در چهارچوب در، پشت میلههای پنجره یا بین سایهها. این انتخابها کاملاً در خدمت روایت است و تضاد بین فضای بیرون (آزادی) و فضای خانه (حبس ذهنی و جسمی) را پررنگ میکند.
یکی دیگر از نکات مثبت در کارگردانی در نقد فیلم پیر پسر، استفاده از حرکتهای روان و تدریجی دوربین در لحظات تغییر فاز در روایت است. بهطور مثال، در صحنهای که رعنا از رابطهٔ عاطفیاش بهسمت موقعیت روانی پیچیدهتر حرکت میکند، حرکت آرام دوربین از نمای متوسط به نمای کلوزآپ با تغییر عمق میدان ما را از فضای واقعگرایانه به فضای ذهنی میبرد. در صحنههایی از پایان فیلم نیز استفاده از دالی (حرکت رو به جلو دوربین روی ریل) برای همراهی با شخصیتها در خلق حس تعقیب، فرار و اضطراب نقش مؤثری دارد.
گرچه این نکته در حیطه طراحی صحنه و فیلمبرداری هم میگنجد، اما تصمیمهای مربوط به رنگ و نور بهوضوح در کارگردانی نیز دخیلاند. انتخاب نورهای موضعی برای صورت پدر (مانند نور از بالا یا پهلو) در صحنههای عصبانیت یا تهدید نشان از آگاهی کارگردان نسبتبه ترکیب نور و روانشناسی شخصیت دارد. همچنین استفاده از رنگ تیره در لباسها و دکور، بهخصوص برای سه شخصیت اصلی (پدر، رعنا و محسن)، نهتنها بر فضای سرد و افسرده اثر میافزاید، بلکه تطور درونی شخصیتها را هم بازتاب میدهد.
یکی از برگ برندههای فیلم پیر پسر فضاسازی بصری آن است. برخلاف بسیاری از آثار ایرانی که طراحی صحنه و لباس را بهعنوان امری فرعی در نظر میگیرند، در این فیلم این دو عنصر نقش فعالی در ساخت هویت جهان داستان دارند. طراحی صحنه و لباس نهتنها بهدرستی انتخاب شدهاند، بلکه با حالوهوای شخصیتها و لحن کلی فیلم ترکیب شدهاند؛ بدون آنکه زیادهروی کنند یا خودنمایی بصری داشته باشند.
طراحی صحنه در پیرپسر بهشکلی عمل میکند که در بسیاری از لحظات به «شخصیت خاموش» در دل روایت تبدیل میشود. انتخاب فضاهای بسته، خانههای کمنور، اتاقهایی با چیدمان ساده و عاری از زرقوبرق همگی به خلق حس خفگی و اضطرابی درونی کمک میکنند. انگار شخصیتها در محیطی زندگی میکنند که هر دیوارش بخشی از گذشتۀ تلخ یا رازهای سرکوبشدهشان را یادآوری میکند. طراحی فضاها نه تزئینی است، نه نمایشی و همهچیز کارکرد دارد. مثلاً حضور آینهها، چراغهای قدیمی یا مبلمانهای رنگباخته بهجای اینکه صرفاً تزئینی باشند، بهخوبی حالوهوای شخصیتها را در بطن تصویر بازتاب میدهند.
یکی دیگر از نقاط برجسته طراحی صحنه، تفاوت معنادار بین مکان زندگی شخصیتهاست. خانهٔ رعنا پس از ورود به رابطه تغییر چشمگیری نسبت به خانهٔ اولیهاش دارد. در ابتدا با فضایی نسبتاً گرمتر و دارای نظم روبهرو هستیم، اما هرچه پیش میرویم فضای خانه سردتر، کمنورتر و تهیتر میشود. این تغییر بهشکلی نامحسوس اما مؤثر در کنار تحولات شخصیتی او حس فروپاشی را به مخاطب منتقل میکند. در سوی دیگر، خانۀ حسن پورشیرازی هم دارای ویژگیهای خاصی است: فضایی خشک، بدون انعطاف و در خدمت حفظ ظاهر و قدرت. هر گوشهاش بوی کنترل، زور و سکوت تحمیلی میدهد. تضاد بین فضای دو خانه تضادی تماتیک میان عشق و سلطه، انفعال و قدرت یا شاید قربانی و جلاد را برجسته میکند.
طراحی لباس در پیرپسر از آندست طراحیهایی است که بهچشم نمیآید اما اگر حذف شود، کل منطق بصری فیلم دچار خلل میشود. این یعنی طراح لباس بهخوبی فهمیده قرار نیست لباسها «نمایش داده شوند»، بلکه باید با نقش درآمیخته شده و روایت را پیش ببرند. لباس شخصیتها با دقت و ظرافت انتخاب شده است؛ نه آنقدر شیک و تازه که مخاطب را از فضای واقعگرای فیلم جدا کند و نه آنقدر مستعمل و اغراقشده که حس تصنعی به تصویر بدهد. رنگهای خنثی، خاکستریها، قهوهایها و تونالیتههای تیره بهدرستی انتخاب شدهاند تا حالوهوای سرد، بیثبات و درونی فیلم را تقویت کنند. بهویژه لباسهای حامد بهداد که نوعی بیتوجهی و شلختگی در انتخاب دارد، کاملاً با شخصیت آشفته و دوپارۀ او هماهنگ است.
همچنین انتخاب لباس برای شخصیت زن با ظرافت روانشناختی همراه است. پوشش لیلا حاتمی در عین سادگی نشانههایی از گذشته، انزوا و درونگرایی شخصیت را در خود دارد. این همان جایی است که طراحی لباس از حد ظاهر فراتر میرود و وارد لایۀ زیرمتن میشود
یکی از جزئیات قابلتأمل در طراحی لباس فیلم، استفاده از رنگ مشکی برای شخصیتهای اصلی است. حامد بهداد از ابتدا تا انتهای فیلم پیراهن یا پوششی تیره و عمدتاً مشکی بر تن دارد. این انتخاب نهتنها بازتابی از دنیای درونی و گذشتۀ تاریک او دارد، بلکه نشانی از شخصیت دوگانه، زخمخورده و پنهانکار او نیز به حساب میآید. جالبتر آنکه پس از آشنایی رعنا با او، رعنا نیز در ادامه لباسهایی با تونالیتۀ تیرهتر و در مواردی کاملاً مشکی میپوشد. این تغییر نهفقط انتخاب بصری بلکه انتقال تدریجی روانپریشی و فروپاشی عاطفی است که از مرد به زن سرایت میکند. انگار رنگ مشکی در این فیلم رنگ انتقال بیماری است؛ نشانهای از واگیر تنهایی و سقوط.
پایان فیلم پیرپسر، بهویژه پانزده دقیقهٔ پایانی، نقطهٔ اوج فیلم و میزانسن در کل اثر است. برخلاف فرازوفرودهای غیرمنظم فیلمنامه، این بخش بهشکلی منسجم، عمیق و تأثیرگذار اجرا میشود و تقریباً همهٔ عناصر سینمایی در هماهنگی کامل با یکدیگر عمل میکنند.
در سکانسهای پایانی حسن پورشیرازی و محمد ولیزادگان بازیهایی روان، پرقدرت و متناسب با بحران دراماتیک دارند. پورشیرازی با خشمی حیوانی و در عین حال باورپذیر پدر را به تجسم کامل خشونت و سرکوب تبدیل میکند؛ حرکات، تُن صدا و زبان بدن او خیرهکنندهاند. محمد ولیزادگان هم در لحظات بحرانی با نوسانات احساسی کنترلشده، تروما و خشم درونی شخصیتش را نمایش میدهد. تنها استثنا همچنان حامد بهداد است که بازی او یا بیشازحد تصنعی است و در اوج خشونت باز هم نمیتواند حس درست را به تماشاگر ایجاد منتقل کند.
خانهٔ محل درگیری در سکانس نهایی به یکی از اصلیترین بازیگران صحنه تبدیل میشود. ترکیب نورپردازی کمکنتراست، حضور اشیای شکسته و بینظمی بصری چیدهشده همگی در خدمت ایجاد فضایی از کابوس و اضطراب هستند. حتی رنگمایههای سرد در صحنه با خونی که بر زمین میریزد، تقابل خشونت و بیاحساسی را به نمایش میگذارند. اتاقها بستهتر، زوایا تنگتر و خطوط معماری خانه درهمریختهتر بهنظر میرسند. این تحول تدریجی در میزانسن باعث شده خانه از فضای «ناآرام» در آغاز فیلم به «میدان جنگ روانی» در پایان تبدیل شود. خانهای که در طول فیلم آرامآرام به جهنمی درونی تبدیل میشود، در سکانس نهایی به قابی نمادین برای انفجار روانی شخصیتها تبدیل شده است. طراحی صحنه در این بخش نهتنها مکمل کارگردانی و بازیهاست، بلکه بهتنهایی حامل معناست: خانهای که بهجای پناهگاه به جایی برای مرگ و شکست تبدیل میشود.
اکتای براهنی در این سکانس نشان میدهد کاملاً بر زبان سینما مسلط است. دکوپاژ دقیق، انتخاب قابهایی که فشار روانی را منتقل میکنند، قطعهای سریع و کنترلشده و استفاده از لنزهای مناسب باعث شده ریتم و تنش صحنه به نقطهٔ جوش برسد. حرکت دوربین – گاهی با استدیکم، گاهی روی دست، گاهی ثابت – با دقت تنظیم شده تا مخاطب را در دل آشوب فرو ببرد، بیآنکه سردرگم یا خسته شود. کاتها با حس و منطق روانی داستان هماهنگ هستند و باعث میشوند تعلیق در بالاترین سطح باقی بماند.
فیلمبرداری یکربع پایانی پیرپسر نقطهٔ عطف تصویری فیلم است. لنزهای بسته، زوایای کج، حرکتهای تعقیبی و قابهای مورب همگی در خدمت القای آشفتگی، ترس و خشم هستند. حرکات دوربین گاهی بهقدری به شخصیتها نزدیک میشوند که مخاطب حس خفگی و درگیری جسمی پیدا میکند. در بخشهایی از فیلم دوربین روی دست است تا نوسانات آن لرزشهای درونی شخصیتها را منعکس کند. در مقابل برخی پلانهای طولانی و ایستای پایانی با جسارت کامل اجرا شدهاند و
مخاطب را مجبور میکنند با سکون موقعیت روبهرو شود.
یکی از درخشانترین پلانها، پلان نهایی تیتراژ محسوب میشود که با استدیکم ضبط شده است. در این پلان دوربین از محل وقوع جنایت بهآرامی فاصله میگیرد و در سکوت، خانهای را که اکنون به مقبرهای مدرن تبدیل شده، در یک برداشت شاعرانه مرور میکند. این حرکت آهسته درست در نقطهای اجرا شده که مخاطب به اوج حسی رسیده است و باعث میشود اثرگذاری داستان تا لحظهٔ آخر باقی بماند. پس از پایان خونبار و شوکهکننده، استدیکم بهآرامی از محل حادثه فاصله میگیرد. این حرکت آهسته و ممتد به تماشاگر اجازه میدهد با تأمل حجم فجایعی را که دیده مرور کند. ترکیب این حرکت با نورپردازی سرد و طراحی صدای مینیمال پایانبندی را به لحظهای شاعرانه و خلسهوار تبدیل کرده است.
اگرچه فیلمنامه در کل از ضعفهای ساختاری و منطقی رنج میبرد، اما یکربع پایانی آن از نظر درام و ضرباهنگ بسیار پرکشش و پرتنش است. دیالوگها کوتاه و گویا هستند، درگیریها شخصیتر شدهاند و تصمیمها مرگبار. با این حال، همچنان برخی پرسشهای اساسی بیپاسخ میمانند. چرا پدر – در حالی که خمار است و سست – از نظر فیزیکی تا این حد قویست و فرزندان بالغش را بهراحتی میزند؟ این اغراق در قدرت فیزیکی پدر حتی در چهارچوب استعاره هم باورپذیر نیست.
از سوی دیگر، واکنش شخصیتها به خشونت گاهی بیشازحد کنترلشده یا ناگهانیست. در شرایطی که باید از شدت فشار منفجر شوند، بعضاً تنها واکنشی کوتاه و سرد دارند که با بار عاطفی صحنه نمیخواند. پایان فیلم نشان میدهد ایدۀ کلی و تنش روانی فوقالعاده است، اما در سطح جزئیات و روابط علتومعلولی هنوز فیلمنامه میتوانست با بازنویسی عمیقتر بسیار تأثیرگذارتر عمل کند.
نمیتوان انکار کرد که بخشهایی از پایان فیلم – بهویژه در میزان خشونت و نحوهٔ نمایش آن – بهشدت یادآور سینمای کوئنتین تارانتینو است. از دیالوگهایی که ناگهان در میان خشونت قطع میشوند تا نمای چکیدن خون در کادر، فیلمساز بهوضوح از زبان بصری تارانتینو تأثیر پذیرفته است. اما نکته اینجاست که این الهامگیری در حد «ارجاع هوشمندانه» باقی نمیماند. در چند لحظه شباهتها آنقدر زیاد میشود که حس تقلید به مخاطب دست میدهد. مثلاً نحوهٔ برشهای سریع، حرکات پدر و چیدمان اجساد در صحنه بیش از حد شبیه سکانسهای پایانی فیلمهای «قصههای عامهپسند» یا «حرامزادههای لعنتی» هستند. البته در فضای محدود و ممیزیزدهٔ سینمای ایران دیدن چنین جسارتی شاید نقطهٔ مثبتی باشد، اما از منظر نقد حرفهای بهتر بود این تأثیرگذاری در بستر بومیتری بازآفرینی میشد تا صرفاً کپیبرداری جلوه نکند.
موسیقی در دقایق پایانی پیر پسر با اینکه بهظاهر در پسزمینه قرار دارد، نقشی حیاتی در القای حالوهوای صحنهها ایفا میکند؛ تمی ملایم و در عین حال هولناک که بهجای پیشروی تهاجمی بیشتر حس درونی خفگی، بیپناهی و اندوه را منتقل میکند. موسیقی پایان نه شعار میدهد، نه احساسات را تحمیل میکند؛ بلکه مثل خون زیر پوست و آهسته و مرموز حس سقوط را منتقل میکند؛ بهویژه در لحظهٔ خروج دوربین از صحنهٔ قتل ترکیب این موسیقی با تصویر و حرکت دوربین ضربۀ احساسی مؤثری به تماشاگر وارد میکند که تا دقایقی پس از پایان فیلم هم رها نمیشود.
پاسخ به این پرسش بستگی به سلیقه و انتظار شما از سینما دارد. اگر دنبال فیلمی روانکاوانه، اجتماعی و تلخ هستید که شما را با خود به اعماق روابط خانوادگی و زخمهای پنهان ببرد، پیرپسر تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز است. این فیلم مخصوصاً در یکسوم پایانی از نظر بصری و احساسی بسیار تأثیرگذار میشود و ذهن شما را درگیر میکند. اگر مخاطبی هستید که به انسجام در روایت، منطق در رفتار شخصیتها و فیلمنامهای بینقص اهمیت بسیاری میدهید، شاید برخی گرههای حلنشده و شخصیتپردازیهای ناتمام شما را دلزده کند. در مجموع، پیرپسر فیلمی است که تماشایش برای علاقهمندان به سینمای اجتماعی و تجربهگرایانه خالی از لطف نیست؛ حتی اگر پس از تماشا نقدهای جدی نسبتبه فیلم داشته باشید.
پیرپسر فیلمی است با جاهطلبی بالا؛ از موضوع ملتهبش در مورد پدرسالاری، خشونت خانگی و روانزخمهای نسلی تا انتخاب بازیگران و فرم بصری جذاب. برخی صحنهها، بهخصوص در پایان فیلم، واقعاً درخشاناند و مخاطب را تحتتأثیر قرار میدهند؛ اما فیلم در حفظ انسجام روایی چند قدم عقب میماند. در نقد فیلم پیر پسر گفتیم فیلمنامهای که میتوانست با پرداخت بهتر به روابط، منطق درونی شخصیتها و حذف گرههای بیپاسخ فیلم را به اثری ماندگار تبدیل کند، در برخی لحظات دچار سطحینگری میشود. منبع درآمد پدر، رفتار دوگانهاش با فرزندان، چرایی سکوت شخصیتها و … همگی در سطح باقی میمانند و بیشتر به پرسشهای مخاطب میافزایند تا به عمق روایت. در نهایت، پیرپسر تلاشی جسورانه است؛ فیلمی که اگرچه نمیتوان آن را بینقص دانست، اما نمیتوان از جسارت و برخی کیفیتهای چشمگیر آن گذشت. این فیلم نه شاهکار است و نه فیلمی شکستخورده، بلکه اثری است بین بودن و نشدن و فیلم متوسطی است؛ اما حداقل جسارت فریاد زدن را دارد.
لیست فیلم های ترسناک ۲۰۲۵ را اینجا ببینید؛ در این مطلب مهمترین دنبالهها، بازسازیها و آثار جدید ژانر وحشت را برای اکران 2025 معرفی کردهایم.
اسپین آف جان ویک فیلم Ballerina با بازی «آنا د آرماس» و «کیانو ریوز» موفق شد در گیشه جهانی به فروش ۱۳۲ میلیون دلاری برسد. آیا این اسپینآف از جان ویک موفقتر است؟
نتفلیکس تولید سریال بازی مرکب: آمریکا را تأیید کرد. این پروژه به کارگردانی دیوید فینچر و داستانی متفاوت از دسامبر امسال در لسآنجلس کلید میخورد.
در این مقاله نگاهی میاندازیم به برخی از فیلمهایی که بدترین امتیازها را از سوی منتقدان دریافت کردهاند و در ارزیابیهای تخصصی نمره قبولی نگرفتهاند.
بهترین فیلم های جنایی دنیا در یک نگاه | گلچینی از بهترین فیلمهای جنایی تمام دوران در یک لیست جمعوجور و حرفهای؛ سریع ببین، انتخاب کن، لذت ببر!
در این مقاله با اشارهای اجمالی و گزیده به مقالۀ «جرالد مست» با نام مقدمهای بر سینمای کمدی، نگاهی به این موضوع داریم که چگونه یک فیلم میتواند کمدی باشد.
بعضی وقتها میگویند چیزهایی که در فیلمها اتفاق میافتند غیرواقعیاند، اما واقعیت این است چیزهایی که در زندگی شما اتفاق میافتند غیرواقعیاند. فیلمها کاری میکنند که عواطف ما نیرومند و واقعی جلوه کنند، درحالیکه وقتی همان اتفاقات واقعاً برای شما روی میدهند، انگار دارید تلویزیون تماشا میکنید و هیچ احساسی ندارید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدگاهی ثبت نشده!!!